احمد شاملو ،دادسرای جنایی و کوچهی باغ ناری شیراز
کوچهی باغ ناری شیراز نمایشگاهی است از زیباترین تابلوهای نقاشی که خالق هستی عطر و رنگ چهار فصل را در آن به تصویر کشیده .
عطر بهار نارنج و جشنواره ی پاییزی رنگ ها که جذابیتی منحصر به فرد به این گوشهی شهر داده ، بهانهی خوبی است برای قدم زدن در این سوی شیراز.
محو و مدهوش دلفریبیهای این کوچه هستم که به دادسرای ابریشمی میرسم هنوز آواهای سلام و خسته نباشید گفتنهایم به ماموران بازرسی خاموش نشده که بوی تند عرق تَن متهمینِ نشسته بر سنگفرش سالن دادسرا تمامی زیباییهای باغناری را میشوید و با خودش میبرد.
حجم صدای زنجیرهای نشسته بر پای متهمین و نفسهای به شماره افتادهی ایشان که گویی به سیاق دوران کودکی هوای بازی عمو زنجیرباف به سرشان زده متصل به هم پلههای دادسرا را سلانه سلانه طی میکنند سبب میشود تا این قطعه از شعر احمد شاملو در گوشم صدا کند :
در اینجا چار زندان است، به هر زندان دو چندان نقب …..در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد، در زنجیر….
زنگ صدای جادویی شاملو در ذهنم ننشسته بود که ظاهر دو متهم نشسته بر گوشهای از دادسرا توجهام را جلب کرد ،ظاهری شبیه به کارتن خواب ها داشتند و تصور کردم به اتهام برداشتن سهمشان از صندوق صدقات کمیتهی امداد اینجا گرفتار آمده اند که پاسخ مامور بدرقهاشان به گلایهی ایشان از شیوهی بستن دستبند و پابند سبب شد تا دریابم اتهامشان سرقت موتورسیکلت است ،کلام مامور بدرقه به انتها نرسیده بود که یکی از متهمین با ظاهری متفاوت از آن دو فریادی آمیخته به غرور سر داد که بیخود مرا با اینها جمع نزن ،گلایه و فریاد وی سبب شد تا از مامور بدرقه بخواهم کمی با ایشان مدارا کند ،پاسخ مامور سبب شد تا باری دیگر صدای شاملو را در ذهن مرور کنم که میگوید: از این زنجیریان، یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دُشنه ای کشته است.
با این وصف کافی بود تا به شعبهی ویژهی قتل سر بزنم تا مصداق عینی ادامهی شعر شاملو را رؤیت کنم : از این مردان، یکی، در ظهر تابستان سوزان،نان فرزندان خود را، بر سر برزن، به خون نان فروش سخت دندان گرد… آغُشته است.
و بی شک چنانچه فرصت و اذن مرور سایر پروندهها فراهم بود ، میتوانستم برای شعر شاملو مصداق دیگری بیابم آنجا که میگوید: از اینان، چند کس، در خلوت یک روز باران ریز، بر راه ربا خواری، نشسته اند و یا کسانی، در سکوت کوچه، از دیوار کوتاهی به روی بام جستند….
آنچه در این چاردیواری میبینم هیچ نشان و قرابتی با تصاویر به جا مانده در ذهنم از کوچهی باغ ناری شیراز و زمزمهی شعر شاملو ندارد، اینجا هر چه چشم کار میکند و گوش میشنود صدای داد هست و بیداد.
دادخواهی شاکی که عِرض و مالش را ربودهاند و یا جان شیرین تازهعروسش به بهتانی تلخ گرفته شده! بیداد متهمی که برای سیر کردن شکم اهل و عیال خویش تن به سرقت داده و مامور بدرقه بی توجه به حقوق دفاعی وی که در آیین دادرسی کیفری به صراحت بر آن تاکید شده ، وی را در غل و زنجیر نزد بازپرس کشانده است و در این بین چه غریب و تنهاست عدالت قضایی و چه محجور است اصول پیشرفتهی عدالت ترمیمی و حقوق دفاعی متهم.
سرگرم نگارش این سطور برای ثبت در خاطرات وکیل بودم که سایه سنگین مامور حفاظت دادسرا با گرهی در ابروان و تحکمی در صدایش برای مطالبهی گوشی تلفن همراهم سبب شد تا به وی این قاعده را یادآور شوم که وکیل منزلتی همسان با قاضی دارد ، هنوز کلمات این قاعده از ذهن به زبان جاری نشده بود که صدای قهقهه ی خندهی مامور خدماتی دادسرا که با موبایلش سرگرم گفتگو بود سبب شد زبان به کام گرفته ،دستور مامور حفاظت به تحویل گوشی را اجابت کنم و به عوض گلایهی تکراری بابت حدوث چنین رفتاری به این فکر کنم که جایگاه حقوق متهم و حقهای انسانی تعریف شده در قوانین جاریه کشور کجاست که در این سرمای زمستان متهمی را با یک لا پیراهن از زندان به دادسرا میآورند؟! و یا کجای قانون به غل و زنجیر کردن پای متهم توصیه شده ؟ و یا…
وکیل دادگستری _شیراز
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "احمد شاملو ،دادسرای جنایی و کوچهی باغ ناری شیراز" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "احمد شاملو ،دادسرای جنایی و کوچهی باغ ناری شیراز"، کلیک کنید.