تک تیراندازی که صدام را کلافه کرده بود
شهید عبدالرسول زرین با شروع جنگ، راهی غرب کشور شد و بعد از آن به جبهه جنوب اعزام شد و در کنار سردار شهید حاج حسین خرازی به نبرد پرداخت.
به گزارش آرتیو، همشهری آنلاین نوشت: گردان تک نفره صدایش می کردند. این لقب را فرمانده اش شهید خرازی به او داده بود و همیشه می گفت بعد از توکل به خدا و اهل بیت (ع)، امیدم به دستان عبدالرسول است. شهید عبدالرسول زرین اعجوبه بود برای خودش تا جاییکه برای پیدا کردن او بهترین تک تیراندازهای دنیا را اجیر کرده بود و میان بعثی ها به «صیاد خمینی» معروف شده بود. زرین در مدت حدود 4 سال حضورش در جبهه ها بیش از 3 هزار تیر شلیک کرد. معتقد بود تیرها از بیت المال تهیه می شود و نباید خطا رود. علی اصغر زرین در سالروز شهادت پدرش از این قهرمان ملی می گوید.
پشت چهره جدی اش بسیار دلرحم بود
زاده سال 1320 در روستای قلعه گل از توابع کهگیلویه بود. پدر و مادرش را خیلی زود در سن طفولیت از دست داد و تحت سرپرستی دایی اش قرار گرفت. در نوجوانی توانست خویشاوندان پدری خود را در اصفهان پیدا کند و برای کار و زندگی، در کنار آنان مستقر شود. عبدالرسول سرانجام با کار کردن توانست مغازه لباس فروشی را در حوالی «مسجد بابا علی عسگر» اصفهان تهیه کند و مشغول شغل لباس فروشی شود. خیلی زود به سوددهی رسید. قوم و خویش با توجه به شرایط خوب او سریع آستین بالا زده و به زندگی اش سروسامان دادند. علی اصغر زرین از خاطرات پدرش این طور می گوید: «روزهای تعطیل ما را به پارک می برد. تفنگ بادی اش را هم می آورد. نشانه گیری اش خوب بود. گاهی در کوچه با ما و دیگر بچه های محل فوتبال بازی می کرد. وقتی از جبهه می آمد به مدرسه مان سری می زد تا از وضعیت درسی مان باخبر شود». عبدالرسول پشت چهره جدی اش بسیار دلرحم و مهربان بود؛ به گونه ای که اغلب فامیل دوست داشتند مهمان خانه اش باشند. شب یلدا همه فامیل را دور هم جمع کرده و با شوخی هایش سعی می کرد همه را خوشحال کند. گاهی نی می زد و فضای شادی را به وجود می آورد.»
دست راست شهید خرازی
وقتی جنگ شروع شد عبدالرسول مغازه لباس فروشی اش را رها کرد و به کردستان رفت. در آنجا با شهید خرازی آشنا شد و تا آخرین لحظه هم در کنار این فرمانده جوان ماند. علی اصغر با استناد به گفته های شهید خرازی، از جنگاوری پدرش می گوید که چطور خود را در بین کوه ها استتار می کرد و از راه دور کومله ها را نشانه می گرفت. او تعریف می کند: «پدرم با شکل گیری نیروی سپاه عضو این نهاد نظامی شد. همراه با شهید خرازی به جبهه سلیمانیه رفت و در دارخویین مقری تشکیل دادند. شهید خرازی همیشه می گفت صبح عملیات بعد از توکل به خدا و کمک ایمه، چشم ام به دست زرین بود.»
او دوره نظامی چندانی ندیده بود، اما مهارت زیادی در هماهنگ کردن امور جنگی داشت. عبدالرسول عادت زیبای دیگری هم داشت؛ هر بار که می خواست دست به اسلحه شود اول وضو می گرفت و با ذکر این آیه از سوره انفال که آمده است: «وَمَا رَمَیتَ اِذْ رَمَیتَ…؛ چون تو تیر (یا خاک) افکندی نه تو بلکه خدا افکند» تیر را شلیک می کرد. بعد هم تعداد تیرها را در دفترش می نوشت. معتقد بود نباید اسراف شود؛ برای همین همه دقت خود را برای تیراندازی به کار می گرفت. شهید خرازی، عبدالرسول را دست راست خود می دید. حضور او در جبهه امنیت خاطری بود برای رزمنده ها. اگر متوجه می شد بچه ها خسته و بی حوصله اند با کشتن یک عراقی به آن ها روحیه می داد و سرشار از انرژی شان می کرد.
20 تک تیرانداز برای کشتن یک نفر
عبدالرسول در عملیات رمضان در مدت 3 ساعت، 70 تیربارچی و نیروهای عراقی را مورداصابت قرار داد. در عملیات والفجر 4 هم به تنهایی 40 نفر از نیروهای دشمن را که می خواستند از پشت ارتفاعات کانی مانگاه قیچی کنند به درک واصل کرد. حتی به گفته شهید خرازی او توانست عملیات مرحله سوم والفجر 4 را هم به پیروزی برساند. علی اصغر داستان دیگری را روایت می کند؛ «در یکی از درگیری ها حدود 200 نفر ایرانی در مقابل چندهزار نفر لشکر عراقی قرار می گیرند. بعد از کلی شور و مشورت فرمانده ها تصمیم می گیرند که کانالی بزنند تا بتوانند خود را به عراقی ها برسانند. مسیول این کار پدرم می شود. کندن کانال چندماه طول می کشد، اما عملیات با موفقیت انجام می شود.» عراقی ها ترس عجیبی از او داشتند؛ چرا که با پاتک هایی که می زد رعب و وحشتی در جبهه دشمن ایجاد می کرد و باعث دلهره فرمانده های بعثی می شد. برای همین به او «صیاد خمینی» می گفتند. صدام 20 نفر از بهترین تک تیراندازهای دنیا را استخدام کرده بود تا او را بکشند.
پرکشیدن شکارچی در خیبر
چند روز قبل از شروع عملیات سری به خانواده می زند. در جواب درخواست همسرش برای بیشتر ماندن می گوید من مرد جنگی ام و حضورم در جنگ واجب است. خمس مالش را حساب کرده و چند روز بعد راهی منطقه می شود. در عملیات خیبر خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد و او به شهادت رسید. علی اصغر از شادی عراقی ها می گوید که با شعر و سرور می خواندند: «شکارچی خمینی را زدیم.»
زرین، تک تیرانداز سینما
بسیاری از فیلمسازان برای ساخت فیلم سراغ قهرمانان ملی و مذهبی می روند و با قهرمان پردازی مخاطب را جذب فیلم خود می کنند. یکی از این آثار که چند سال پیش با موضوع بخش هایی از زندگی شهید عبدالرسول زرین، تک تیرانداز دلیر ایرانی در سینماهای کشور به نمایش درآمد، فیلم سینمایی «تک تیرانداز» است. کامبیز دیرباز، بازیگر سینما، تیاتر و تلویزیون توانسته به خوبی نقش شهید زرین را برای مخاطب باورپذیر کند. این فیلم سینمایی نخستین بار در جشنواره سی ونهم فیلم فجر به نمایش درآمد و موفق به نامزدی 5سیمرغ بلورین جشنواره شد و در نهایت سیمرغ بلورین بهترین جلوه های ویژه میدانی و همچنین سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه ملی را کسب کرد.
پایان خبر آرتیو
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "تک تیراندازی که صدام را کلافه کرده بود" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "تک تیراندازی که صدام را کلافه کرده بود"، کلیک کنید.